یه روز يه بابايي پسرش فارغ التحصيل ميشه .. هيچي هم بارش نبوده .
زنگ ميزنه به پارتيش ميگه : دمت گرم واسه پسرم يه شغلي پيدا کن .
پارتيه ميگه : ميخواي سفيرش کنم ؟
باباهه ميگه : نه بابا اون خيلي زياده ..
پارتيه ميگه : ميخواي وزيرش کنم ؟
... ... ... ... باباهه ميگه : اوووووووف نه...
پارتيه ميگه : ميخواي وکيلش کنم ؟
باباهه ميگه : نه بابا يه جايي کارمندي چيزيش کن ..
پارتيه ميگه : شرمنده اون ديگه سواد ميخواد ...
نظرات شما عزیزان:
anahita
ساعت3:54---10 فروردين 1391
جالب بود.كاش اين جك كه حقيقت داره حقيقت نداشت.افسوس!
mobina
ساعت19:26---20 اسفند 1390
jaaaaaaaaaaaleb bo0o0o0o0od!haghighte
طوفان
ساعت18:02---5 اسفند 1390